English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7328 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
love match U عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
matrimonial U وابسته به عروسی
internuptial U وابسته به عروسی
spousal U زفاف وابسته به عروسی
postnuptial U وابسته به بعد از عروسی
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
medially U چنانکه درمیان باشد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
meetly U چنانکه در خور باشد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
left handed marriage U عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
wedding day U روز عروسی جشن سالیانه عروسی
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
preclinical U وابسته به زمانی که بیماری از نظر بالینی قابل تشخیص نشده باشد
cetacean U وابسته به خانواده بال جانوری که ازخانواده بال باشد
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
weddings U عروسی
espousal U عروسی
hymen U عروسی
marriages U عروسی
bridal U عروسی
wedding U عروسی
marriage U عروسی
wedlock U عروسی
nuptial U عروسی
spousal U عروسی
hymens U عروسی
matrimony U عروسی
nuptials U عروسی
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
marriage U جشن عروسی
the advantages of marriage U فوائد عروسی
marries U عروسی کردن
to chang one's condition U عروسی کردن
nuptial ceremonies U ایین عروسی
handfast U پیمان عروسی
wedding U جشن عروسی
mismarriage U عروسی ناجور
to get married U عروسی کردن
marriages U جشن عروسی
wed U عروسی کردن با
nuptials U نکاحی عروسی
the nuptial day U روز عروسی
get marriage U عروسی کردن
hedge marriage U عروسی زیرجلی
digamy U عروسی دوباره
marry U عروسی کردن
to change ones condition U عروسی کردن
marriage preparations U تدارکات عروسی
marriageable U درخور عروسی
bridal U جشن عروسی
proposal of marriage U پیشنهاد عروسی
weddings U جشن عروسی
nuptial U نکاحی عروسی
wedding ring انگشتر عروسی
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
anniversaries U جشن سالیانه عروسی
married U عروسی کرده متاهل
anniversary U جشن سالیانه عروسی
hymens U خدای عروسی ونکاح
hymen U خدای عروسی ونکاح
genial bed U رختخواب یافراش عروسی
antenuptial U مربوط به پیش از عروسی
remarried U دوباره عروسی کردن
promise of marriage U قول یا پیمان عروسی
espouse U عروسی کردن نامزدکردن
espoused U عروسی کردن نامزدکردن
espouses U عروسی کردن نامزدکردن
espousing U عروسی کردن نامزدکردن
trigmous U سه بار عروسی کرده
marriage lines U گواهی نامه عروسی
remarry U دوباره عروسی کردن
sham marriage U عروسی ساختگی یا دروغی
to pop the question U پیشنهاد عروسی کردن
to come dressed in your wedding finery U با لباس عروسی آمدن
remarries U دوباره عروسی کردن
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
consummate U انجام دادن عروسی کردن
diamond wedding U شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
they were made one U یعنی باهم عروسی کردند
a wedding with all the trimmings [fixings] U یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
silver wedding U بیست وپنجمین سال عروسی
relative impediment U محظور شرعی برای عروسی
consummating U انجام دادن عروسی کردن
d. wedding U جشن شصتمین سال عروسی
consummates U انجام دادن عروسی کردن
consummated U انجام دادن عروسی کردن
We have a wedding ceremony comin off. U جشن عروسی در پیش داریم
wedding party U مجلس عروسی یا عقد کنان
golden weddings U جشن پنجاهمین سال عروسی
diamond weddings U شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
deuterogamy U عروسی دوم باره تجدیدفراش
golden wedding U جشن پنجاهمین سال عروسی
how U چنانکه
as U چنانکه
in the event that U چنانکه
so that U چنانکه
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
handfast U دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
insolubly U چنانکه اب نشود
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
pinchingly U چنانکه فشاراورد
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
coordinately U چنانکه یکجورباشد
so to speak U چنانکه گویی
permissively U چنانکه مخیرسازد
admissibleness U چنانکه روا
as is well known U چنانکه مشهور
dilatorily U چنانکه پرشود
as it deserves U چنانکه باید
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
proper U چنانکه شایدوباید
prettily U چنانکه زیبانماید
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
wedding cake U کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
hymeneal U سطح هاگدار ومیوه اور قارچ سرود عروسی
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
effusively U چنانکه گویی بریزد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
meetly U چنانکه باید و شاید
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
convincingly U چنانکه متقاعد کند
funnily U چنانکه خنده اورد
prettily U بخوبی چنانکه باید
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
according as چنانکه بدان سان که
according to his version U چنانکه او شرح میداد
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
interminably U چنانکه تمام نشود
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
invisibly U چنانکه دیده نشود
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
perniciously U چنانکه زیان اورد
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
p sexual relations U امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
Recent search history Forum search
1معنی لغت overfit
1 if there's any justice
1Vintage style
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1ICR
1chand sabaei is correct or chand sabahi
1Evolution
2purchase off the registry
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com